در ادبیات کلاسیک جنگ، پیروزی بر دشمن معمولاً از طریق اشغال سرزمین یا برتری نظامی تعریف میشد، اما با پیشرفت فناوریهای رسانهای و ظهور «ارتباطات شبکهای»، جنگهای جدید در بستری رخ میدهند که مرز میان نبرد فیزیکی و نبرد ادراکی بهشدت در هم آمیخته است.
تهاجم ۱۲روزه اخیر رژیم صهیونیستی به خاک ایران، بهعنوان آزمونی برای سنجش تابآوری نظام روایت رسمی، بلوغ رسانهای و انسجام شناختی جامعه ایران شناخته میشود. آنچه در این دوازده روز شاهد آن بودیم، تنها یک تقابل نظامی نبود؛ بلکه نمونهای بارز از جنگ ترکیبی با تمرکز بر «ادراک و معنا» بود که در حوزه ارتباطات به مفاهیم «جنگ شناختی» (Cognitive Warfare) و «تقابل روایتها» (Narrative Conflict) شناخته میشود.
از منظر علوم ارتباطات، رسانهها صرفاً ابزار اطلاعرسانی نیستند، بلکه بازیگران اجتماعی هستند که نقشی محوری در شکلدهی معنا، تصویرسازی دشمن و بازتولید هویت جمعی دارند. طبق نظریه Agenda-Setting (مککامبز و شاو)، رسانهها نه تنها به ما میگویند درباره چه چیزی فکر کنیم، بلکه نحوه تفکر ما را نیز هدایت میکنند.
در دوازده روز گذشته، رسانههای مختلف—اعم از استانی، ملی و جهانی—در تلاش بودند تا تصویر نهایی از آنچه «در حال وقوع است» را برای مخاطبان خود بازسازی کنند. از یکسو، تلاش برای القای ناتوانی ایران و تضعیف اراده ملی، و از سوی دیگر، تقویت روایت امنیت، بازدارندگی و انسجام ملی. این دوگانه، عرصه اصلی تقابل شناختی بود.
هنگامی که زیرساختهای رسانهای ایران، بهویژه ساختمان شیشهای صدا و سیمای ملی، مورد تعرض قرار گرفت، پیام فراتر از بعد امنیتی آن به مخاطب ارسال شد؛ پیامی که نشان میداد دشمن رسانهها را «مرکز فرماندهی افکار عمومی» میداند.
بر اساس نظریه «چارچوبسازی» (Framing) که توسط گافمن، انترام و انتمن مطرح شده است، آنچه اهمیت دارد، خود واقعه نیست؛ بلکه «چارچوبی» است که رسانهها برای تفسیر آن به مخاطب ارائه میدهند. بنابراین، هدف از تخریب رسانهها نه بهخاطر اطلاعرسانیشان، بلکه بهدلیل قدرت آنها در تعریف واقعیت است.
مخاطب؛ نه مصرفکننده، که کنشگر
نظریههای نوین ارتباطات مانند Uses and Gratifications به ما میگویند که مخاطب امروز دیگر منفعل نیست. او انتخابگر، نقاد و مشارکتجوست.
در چنین بافتی، اعتماد به روایت رسانهای، وابسته به دو عنصر بنیادین است: مشروعیت و کفایت.
در این بحران ۱۲روزه، در برخی موارد مشاهده شد که بخشی از جامعه مخاطب برای درک بهتر واقعیت، به منابع فرامتنی یا حتی رسانههای معارض روی آورد. این نه لزوماً بهمعنای تایید محتوای آن منابع، بلکه نشانهای از شکاف اعتماد و ضعف اقناع در روایت رسمی است.
انسجام اجتماعی حاصل از جنگ تحمیلی ۱۲روزه: سرمایهای که باید تقویت شود
بر اساس پژوهشهای مرتبط با «سرمایه اجتماعی» (پاتنام، کلمن)، یکی از مهمترین منابع قدرت یک ملت در بحران، نه صرفاً تجهیزات یا منابع اقتصادی، بلکه اعتماد عمومی، انسجام هویتی، و توانایی در روایت مشترک از بحران است.
آنچه در این جنگ تحمیلی تجربه شد، نشان داد که انسجام ملی همچنان پایدار است، اما نیازمند مراقبت، سرمایهگذاری و تقویت در سطح رسانهای است.
تداوم این انسجام، وابسته به عملکرد رسانهها در دوره پسابحران خواهد بود.
در دنیایی که هر بحران نظامی، بهسرعت به «بحران معنا» در افکار عمومی تبدیل میشود، ما باید رسانهها را بهمثابه «میدانداران امنیت نرم» بازتعریف کنیم. این مستلزم موارد زیر است:
**تربیت خبرنگاران در حوزه جنگ شناختی و امنیت رسانهای
**تشکیل اتاق وضعیت روایت، برای مدیریت لحظهای بحرانهای ادراکی
**توسعه سواد رسانهای عمومی و تقویت عقلانیت انتقادی مخاطب از سطح مدارس و بازنگری در کتب درسی
**همافزایی میان رسانههای رسمی، پلتفرمهای دیجیتال و روایتهای مردمی
در نبرد روایتها، هیچ خاکریزی از جنس بتن یا فولاد کافی نیست؛ خاکریز واقعی، ذهن مخاطب و ادراک اجتماعی ماست و رسانه، نخستین خط دفاع از این مرزهای نرم است.
* خبرنگار و فعال رسانه ای